استاد

استاد توی درسش گفت :بهترین سالهای عمرم را درآغوش زنی گذراندم که همسرم نبود!
طلبه های حاضر در مسجد همه تعجب کردند.
بعد استاد ادامه دادبله ،،در آغوش مادرم تربیت شدم!
همه تکبیر گفتندوتوی چشم خیلیها اشک جمع شد....
یکی از شاگردان رفت توی خونه دیدهمسرش توی آشپز خانه داره قیمه حاضرمیکنه،بهش گفت :بهترین سالهای عمرم رو توی آغوش زنی گذروندم که همسرم نبود!...
زن گفت :چی!!!!؟........
ومردقبل ازاینکه حرفشو کامل کنه از هوش رفت. و هنوز به خاطر تابه ای که به سرش خورده به هوش نیومده!!'...برا سلامتیش دعااااا کنین

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.